مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
مـاه یـكـتـایى و بیهـمـتا به دنیا آمدی هم ردیف نـور اعـطیـنـا به دنیا آمدی مثل حـیـدر عـالی اعـلـی به دنیا آمدی تو شبـیه حضرت زهـرا به دنیا آمدی روز میلاد تو در تقویم روز باور است روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است آمدی و میرسد بانـگ مـبـارک بادها بـیمـعـلـم میشـوی فـرزانـۀ استـادها ای عـلـمدار حـقـیـقـت بـانـی فـریـادها ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها هرچه دارد کربلا در اختیار زینب است پرچم شاه شهیدان بر مزار زینب است آمدی تا که بـگـویـی قـصۀ پـرواز را تا کجاها بردهای این شور انسان ساز را ای رسول عشق میبینم ز تو اعجاز را زنده کردی نهضت هفتاد و دو سرباز را شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است آمدی تا انـتهای جادۀ عـشق و جـنـون هم ردیفت دُخت زهرا کس نبوده تاکنون گـام هـایت در مسیـر آیـۀ والـسابـقـون خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون آمـدی در دفـتـر دلدادگـان یكـتـا شوی آمدی اسطـورۀ میدان عـاشـورا شوی ای درخت استوار، ای اسوۀ شب زنده دار شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار) با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار (آمدی مستانه تر صف میگشاید ذوالفقار) دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد مادری کردی برایش حضرت بنت اسد حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است لافـتی الاعلی؛ لا عـشق الا زینب است باز هم رو سوی بـانـوی وفـا آوردهام شصت و نه دفعه به لب نام تو را آوردهام واژۀ ایـثـار را بایـد به پـای تو نوشت در مقام صبر هم باید برای تو نوشت شاه را مشتاق و بیتاب دعای تو نوشت بعد او کـربـبلا را کـربـلای تو نوشت جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر از میان محملت نـور خـدا تابیده است دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده هر که دیده جلوههایت را مسلمانت شده هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته کاش قابل بودم و از یاورانت میشدم با نـشان زیـنـبـیـون بینـشانت میشدم با دو جرعه عشق از لب تشنگانت میشدم از شهـیـدان دفـاع از آستـانت میشدم ما هـمان سیل خـروشـانـیم در راه بلا کـلنا اصحابک لبـیک بنت المـرتضی |